سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

تویی که زلف و رخت رو بکفر و دین دارد

که هر دوتا با بد رنگ آن و این دارد

۲

کسی که نقش رخ و زلف تست در دل او

موحدیست که در سینه کفر و دین دارد

۳

حدیث زلف تو بسیار گفتم و چکنم

مرا غم تو پریشان سخن چنین دارد

۴

چه دلبری تو که نازاده مریم حسنت

هزار عیسی گویا در آستین دارد

۵

بزیر سایه زلف از قفات می تابد

همان شعاع که خورشید در جبین دارد

۶

چو آفتاب رخت دید آسمان می خواست

که همچو سایه تراروی بر زمین دارد

۷

خط تو سلسله از مشک بر قمر بندد

لب تو پای مگس را در انگبین دارد

۸

بتلخ گویی آن لب شکایت از که کنم

چو بخت شورمنش هر زمان برین دارد

۹

بغمزه ریخته ای خون سیف فرغانی

مگر که چشم تو از مردمی همین دارد

تصاویر و صوت

نظرات