
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۶۴
۱
خرم آن جان که برویت نگرانی دارد
وز هوای تو دلش گنج نهانی دارد
۲
عشق بامرده نیامیزد واو زنده دلست
که تعلق برخ خوب تو جانی دارد
۳
عشق صورت نبود باتو مرا، چون مردان
صورت عشق من ای دوست معانی دارد
۴
ابتدای ره عشق تو مرا فاتحه ییست
کندرین دل اثر سبع مثانی دارد
۵
جان مهجور زشوق تو برون می ننهد
از بدن پای ندانم چه گرانی دارد
۶
زآتش عشق خبر می دهد وسوز درون
آب شعرم که بسوی تو روانی دارد
۷
عشق را گفتم کای رهبر عشاق بدوست
آنکه من طالب اویم چه نشانی دارد
۸
گفت در عالم فردیت خود او احدیست
که بخوبی نتوان گفت که ثانی دارد
۹
سیف فرغانی اگر با تو نشیند یک دم
پادشاهیست که ملک دو جهانی دارد
نظرات