
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۹۶
۱
دل تندرست گشت چو بیمار عشق شد
وز خود برست هر که گرفتار عشق شد
۲
خسته دلان غم زپی دردهای خویش
درمان ازو خوهند که بیمار عشق شد
۳
درخواب غفلتند همه خلق وآن فقیر
در گور هم نخفت که بیدار عشق شد
۴
با قیمتی که انسان دارد بنیم جو
خود را فروخت هرکه خریدار عشق شد
۵
چون شوق دوست سلسله در گردنش فگند
حلاج گفت اناالحق و بر دار عشق شد
۶
سرمایه یی که مردم ازآن زر کنند سود
درپا فگن که دست تو بی کار عشق شد
۷
چیزی که بوی دوست ندارد اگر گلست
خارست نزد آنکه بگلزار عشق شد
۸
شاهان ملک را بغلامی همی خرد
آزاده یی که بنده احرار عشق شد
۹
هر روز روی دوست ببیند چو آفتاب
چشم دلی که روشن از انوار عشق شد
۱۰
از عشق نام لیلی و مجنون بماند سیف
خرم دلی که مخزن اسرار عشق شد
تصاویر و صوت


نظرات