
سیف فرغانی
شمارهٔ ۲۳۶
۱
گر جمله شهر صورت و روی نکو بود
کو صورتی که این همه معنی درو بود
۲
خرم دل بهشتی و خوش عالمی بهشت
گر در بهشت حور باین رنگ و بو بود
۳
در سجده گاه بندگی تو چو آسمان
پیش تو بر زمین نهد آن را که رو بود
۴
آن کو بر آستانه کویت مقیم نیست
چون کلب دربدر چو گدا کو بکو بود
۵
خو کرده با وصال ترا ای فرشته خو
از خود بهجر دور کنی این چه خو بود
۶
آن زلف بسته گر بگشایی و هر دمی
بر دوش افگنی سرش از پا فرو بود
۷
بوی شراب عشق تو آید ز جان من
گر جسم خاک باشد و خاکش سبو بود
۸
گفتم بسی و میل نکردی بسوی سیف
گل را چه میل بلبل بسیار گو بود
۹
با عاشقان خویش جفاها کند بسی
«ناچار هرکه صاحب روی نکو بود»
تصاویر و صوت


نظرات