
سیف فرغانی
شمارهٔ ۲۹۵
۱
چو خمر عشق تو خوردم سخن نگیرم باز
که هرکه مست شود با همه بگوید راز
۲
بنهب دست بر آورد در ولایت جان
غمت که از سر دل پای می نگیرد باز
۳
بدرگه تو فرو برده ایم پای ثبات
بحضرت تو برآورده ایم دست نیاز
۴
سپر بر وی درآورد جانم از تسلیم
چو شد بسوی دلم نرگس تو تیرانداز
۵
تو رو نمودی و کردند عاشقان افغان
چو گل شکفت برآرند بلبلان آواز
۶
چو گشت دانه خال تو دام دل زین پس
بهر طرف نکند مرغ همتم پرواز
نظرات