
سیف فرغانی
شمارهٔ ۳
۱
بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا
بسر کشد آنچه دلم بار او بسر کشدا
۲
غلام ساقی خویشم که بامداد پگاه
مرا زمشرق خم آفتاب بر کشدا
۳
چو تیغ باده برآهختم از نیام قدح
زمانه باید تا پیش من سپر کشدا
۴
چه زر چه سیم و چه خاشاک پیش مرد آن روز
که از میانه سیماب آب زر کشدا
۵
خوش است مستی واز روزگار بی خبری
که چرخ غاشیه مست بی خبر کشدا
۶
اگر بساغر زرین هزار باده کشم
هنوز همت من باده دگر کشدا
۷
در نشاط (من) آنگه گشاده تر باشد
که مست باشم وساقی مرا بدر کشدا
نظرات
مرحوم_فراز_خراسانی
مرحوم_فراز_خراسانی