سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۳۰

۱

عاشق روی توام از من مپوش آن روی را

پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را

۲

تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب

هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را

۳

گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی

من چو در میدان عشق تو فگندم گوی را

۴

همتی دارم که گر دستم رسد هر ساعتی

طوق زر در گردن اندازم سگ آن کوی را

۵

عشق سری بود پنهان رنگ رو پیداش کرد

مشک اگر پنهان بود پنهان ندارد بوی را

۶

من ز مشتاقان آن رویم ازیرا خوش بود

با رخ نیکوی گل مر بلبل خوش گوی را

۷

تیر باران غمش را پیشوا رفتم به صبر

جز سپر نکند تحمل تیغ رویاروی را

۸

دل همی جوید نگارم تا ستاند جان ز من

دل به ترک جان بجوی آن دلبر دلجوی را

۹

سبزه مژگان بماند بر کنار جوی چشم

کآب هر دم جو شود آن چشم همچون جوی را

۱۰

سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت

«من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را»

۱۱

بنده گر نیکست و گر بد در سخن نیکت ستود

نزد نیکویان جزا بد نیست نیکوگوی را

تصاویر و صوت

دیوان سیف فرغانی  به اهتمام و تصحیح ذبیح‌الله صفا - ج ۳ - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۹۵
دیوان سیف الدین محمد فرغانی با تصحیح و مقدمهٔ دکتر ذبیح‌الله صفا - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۷۰۸

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۸/۱۵ - ۱۸:۱۱:۱۲
[جز سپر نکند.....تحمل تیر رویا روی را--درست است
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۹/۱۳ - ۱۷:۴۴:۵۵
تیر باران.......را پیشوا رفتم--پیشوا به معنی همان پیشباز است