سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۳۰۶

۱

گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش

جان نو داد بمن صورت معنی دارش

۲

بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال

دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش

۳

بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست

ناردان لب و رخساره چون گلنارش

۴

ملک خسرو برود در هوس بندگیش

آب شیرین ببرد لعل شکر گفتارش

۵

نقد جان رفت درین کار خریدارش را

برو ای حسن و دگر تیز مکن بازارش

۶

از پی نصرت سلطان جمالش جمعست

لشکر حسن بزیر علم دستارش

۷

تا غم تلخ گوارش نخوری یکچندی

کام شیرین نکنی از لب شکربارش

۸

عشق دردیست که چون کرد کسی را بیمار

گر بمیرد نخوهد صحت خود بیمارش

۹

لوح ما از قلم دوست نه آن نقش گرفت

کآب بر وی گذرد محو کند آثارش

۱۰

آنچه داری بکف و آنچه نداری جز دوست

گر نیاید مطلب ور برود بگذارش

۱۱

سیف فرغانی نزدیک همه زنده دلان

مرده یی باشی اگر جان ندهی در کارش

تصاویر و صوت

برگ خزان دیده: گزیده اشعار سیف فرغانی به انتخاب و توضیح سید محمد ترابی - . - تصویر ۲۲۴

نظرات