سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۳۲۱

۱

تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش

که دلم برد بدان صورت جان افزایش

۲

چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد

بچه آراسته شد روی جهان آرایش

۳

بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم

از تن چون گل و پیراهن گل پیمایش

۴

آن بت پسته دهن را لب همچون یاقوت

شکرینست و منم طوطی شکر خایش

۵

چون بوصلش طمع خام تو ناپخته بماند

ای دل سوخته تا چند پزی سودایش

۶

لاله را در چمن و غنچه گل را در باغ

مشک در جیب کند طره عنبر زایش

۷

چون کسی را نبود دیده معنی روشن

ای تن تو همه جان صورت خود منمایش

۸

بنده از دست جفای تو بجایی نرود

که سر کوی تو بندیست گران برپایش

۹

ذره یی را که رخ روشن تو بر وی تافت

آفتابی نتواند که بگیرد جایش

۱۰

یک کف از خاک سر کوی تو وز عاشق جان

زر بمزدور ده و کار همی فرمایش

۱۱

سیف فرغانی از تست چو جام از باده

که بکلی همه رنگ تو گرفت اجزایش

تصاویر و صوت

نظرات