سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۳۲۲

۱

منم امروز دور از مشرب خویش

بسر پویان بسوی مطلب خویش

۲

بلعلت تشنه شد آب روانم

رها کن تشنه را در مشرب خویش

۳

تو خورشیدی و من بی نور رویت

چنین تا کی بروز آرم شب خویش

۴

ز شوق ار بر دهانت می نهم لب

نه لعل تو همی بوسم لب خویش

۵

چنانم متحد با تو که در تو

همی یابم حرارت از تب خویش

۶

تو با این حسن اگرچه دین نداری

امام عصری اندر مذهب خویش

۷

ترا از دوستی خواهم که چون جان

کنم پیراهنی از قالب خویش

۸

مرا خود از سر غفلت خبر نیست

که دارم پای تو در جورب خویش

۹

غم تو قوت من شد کسبم اینست

حلالی می خورم از مکسب خویش

۱۰

بیاو از رقیب خود میندیش

فلک را نیست بیم از عقرب خویش

۱۱

من از درد تو ای درمان دلها

بیارب آمدم از یارب خویش

۱۲

بدین طالع ندانم از که نالم

ز ماه دوست یا از کوکب خویش

۱۳

درین ره سیف فرغانی فروماند

چنین تا کی دواند مرکب خویش

تصاویر و صوت

دیوان سیف الدین محمد فرغانی  به اهتمام و تصحیح ذبیح‌الله صفا - ج ۲ (غزلها) - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۷۲
دیوان سیف الدین محمد فرغانی با تصحیح و مقدمهٔ دکتر ذبیح‌الله صفا - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۳۵۵

نظرات

user_image
۷
۱۳۹۴/۰۶/۲۹ - ۱۲:۳۵:۰۰
مرا خود از سر غفلت خبر نیستکه دارم پای تو در جورب خویش جالب از جورابجورب همان جوراب است البته به گونه عربیگویا اصل این واژه گورب بوده که آن هم ساده شده گوره پا=قبر پادر ترکی همان جوراب و در کردی هم گوره گویند و در سریانی Jurve