سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۳۳۴

۱

ای ترا هرگز نبوده یاری از یاران دریغ

وصل خود را چند داری از طلب کاران دریغ

۲

غم فرستادی بجانم جان بدل ایثار کرد

یار را هرگز نباشد راحت از یاران دریغ

۳

ما همه بیمار عشق و داروی ما وصل تست

ظلم باشد داشتن دارو ز بیماران دریغ

۴

شمع وصلت کرده روشن روز چندین خفته را

در شب تاریک هجرت مانده بیداران دریغ

۵

خشک شد بی آب وصلت کشت زار عیش ما

تا بکی داری ز کشت خشک ما باران دریغ

۶

من باقبالی برین در دارم آبی ورنه داشت

خاک این درگاه را دولت ز بسیاران دریغ

۷

هرکه بیند با رقیبان مر ترا گوید همی

هستی ای گنج گهر در صحبت ماران دریغ

۸

یار زیبایی ولیکن انده یارانت نیست

دلبری لیکن نداری خوی دلداران دریغ

تصاویر و صوت

نظرات