سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۳۳۷

۱

دلم ببوسه شکر خواست زآن لب چو عقیق

ولیک نیست مرا دولت و ترا توفیق

۲

بکارگاه جمال تو در همی سازند

سمن ببوی بنفشه شکر برنگ عقیق

۳

مدام مستم چون ریخت ساقی جنت

شراب عشق توم در دل چو جام رقیق

۴

مراست سوی تو ای رشک ماه ذره دلیل

مراست در رهت ای آفتاب سایه رفیق

۵

در وصال طلب می کند چو ماهی آب

دل صدف صفتم ای غم تو بحر عمیق

۶

بهشت وصل بیارای و جلوه کن دیدار

کز اهل رحمتم، ای هجر تو عذاب حریق

۷

چو مرغ در قفس و همچو ماهی اندر دام

همی تپد دل تنگم درین گرفته مضیق

۸

شکر بلعل تو نسبت همی کند خود را

ولی چه نسبت دردی خمر را برحیق

۹

حدیث بنده ز تأثیر عشق نظم گرفت

بآسیا چو رسد مغز گندم است دقیق

۱۰

اگر چه خال و خط و زلف و روست ترکیبش

درو مجاز نباشد گرش کنی تحقیق

۱۱

ز طعن کس مکن اندیشه سیف فرغانی

ز قطره غم نخورد هرکه شد ببحر غریق

تصاویر و صوت

نظرات