
سیف فرغانی
شمارهٔ ۳۵۰
۱
تنی داری بسان خرمن گل
عرق از وی روان چون روغن گل
۲
صبا از رشک اندام چو آبت
فگنده آتش اندر خرمن گل
۳
چمن از خجلت روی چو ماهت
شکسته چون بنفشه گردن گل
۴
گر از رویت بهار آگاه باشد
پشیمان گردد از آوردن گل
۵
بسیل تیره ابر نوبهاری
بریزد آب روی روشن گل
۶
غم تو در گریبان دل من
چو خار آویخته در دامن گل
۷
منم از خوردن غمهای تو شاد
چو زنبور عسل از خوردن گل
۸
اگر از خاک کویت بو بگیرد
قبای غنچه و پیراهن گل
۹
چو در برگ از خزان زردی فزاید
ز روح نامیه اندر تن گل
۱۰
مها از سیف فرغانی میازار
نخواهد عندلیب آزردن گل
۱۱
گلت را همچو بلبل دوست دارست
جعل باشد نه بلبل دشمن گل
تصاویر و صوت


نظرات