
سیف فرغانی
شمارهٔ ۳۶۳
۱
اگر بر درگه جانان چو سگ بسیار میگردم
من از اصحاب آن کهفم به گرد غار میگردم
۲
به سان نقطهای بودم به صورت مانده دور از خط
چو پیوستم به حرف عشق معنیوار میگردم
۳
درین صحرا به دمجویی کنون دریا همیباشم
درین میزان جوی بودم کنون دینار میگردم
۴
چو سایل بر سرآن کو نه بهر نان همیآیم
چو موسی بر سر طور از پی دیدار میگردم
۵
چو بلبل تا نماید رو گلی اندر بهارانم
زمستان بر امید آن به گرد خار میگردم
۶
چو دارم در رهش پیدا سری بربسته چون نامه
کنم پادرشکم پنهان و چون طومار میگردم
۷
اگر تو طالبی کاری همیکن زآن که من باری
ز بیسرمایگی مفلس درین بازار میگردم
۸
وگر تو قاصری زین سان ز ترک سر ز بذل جان
تو برخیز و مرا بنشان که من بیکار میگردم
۹
به جان دورم ز شادیها ولی چون سیف فرغانی
به دل از نعمت غمهاش برخوردار میگردم
تصاویر و صوت



نظرات