سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۳۶۴

۱

مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم

پیش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم

۲

عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون

رفتم و اینجازبهر کشف آن راز آمدم

۳

همچو نی درمجلس تو سالها بودم خموش

بر دهان من نهادی لب بآواز آمدم

۴

گر نوازی ور زنی هرگز ننالم بی اصول

کز در تسلیم با هرپرده دمساز آمدم

۵

درمن ار آتش زدی خندان شدم چون سوخته

ور چو شمعم سر بریدی گردن افراز آمدم

۶

سر بزیر پا نهادم تا مرادم دست داد

چون فگندم بال وپر آنگه بپرواز آمدم

۷

گرچه از شوق تو دارم آب چشمی همچو ابر

همچو برق از شور عشقت آتش انداز آمدم

۸

من گدای حضرتم دریوزه من نان لطف

نی زبهر استخوان چون سگ بدرباز آمدم

۹

سیف فرغانی همی گوید بیا خونم بریز

زآنکه من در کشتن خود با تو انباز آمدم

تصاویر و صوت

نظرات