
سیف فرغانی
شمارهٔ ۳۸۰
۱
از عشق دل افروزم چون شمع همی سوزم
چون شمع همی سوزم ازعشق دل افروزم
۲
ازگریه وسوز من اوفارغ ومن هر شب
چون شمع زهجر او می گریم و می سوزم
۳
درخانه گرم هر شب ازماه بود شمعی
بی روی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم
۴
در عشق که مردم رااز پوست برون آرد
ازشوق شود پاره هر جامه که بر دوزم
۵
هر چند فقیرم من گر دوست مرا باشد
چون گنج غنی باشم گر مال بیندوزم
۶
دانش نکند یاری در خدمت او کس را
من خدمت او کردن از عشق وی آموزم
۷
چون سیف اگر باشم در صحبت آن شیرین
خسرو نزند پنجه با دولت پیروزم
نظرات