
سیف فرغانی
شمارهٔ ۳۹۴
۱
ای گنج غم نهاده بویرانه دلم
وی مسکن خیال تو کاشانه دلم
۲
عشقت که با تصرف او خاک زر شود
این گنج او نهاد بویرانه دلم
۳
رخ زرد کرد رویم از آن دم که نطع خویش
افگند شاه مهر تو در خانه دلم
۴
زآن ساعتی که حلقه زلف تو دید و شد
زنجیردار عشق تو دیوانه دلم
۵
برآتش هوای تو چون مرغ پربسوخت
ازتاب شمع روی تو پروانه دلم
۶
اندر ازل که عالم و آدم نبود بود
مجنون بکوی عشق تو همخانه دلم
۷
گر قابلم چو تخم بپوسد بزیر خاک
آب از محبت تو خورد دانه دلم
۸
چون دل زبندگی تو داغ قبول یافت
تن جان نثار کرد بشکرانه دلم
۹
پوشیده داشتند زمردم حدیث او
پنهان نماند و گفته شد افسانه دلم
تصاویر و صوت


نظرات