
سیف فرغانی
شمارهٔ ۴
۱
چنان به وصل تو میلیست خاطر ما را
که دل به صحبت یوسف کشد زلیخا را
۲
بیا بیا که به شب چون چراغ درخوردست
به روز شمع جمال تو مجلس ما را
۳
ترا به صحبت ما هیچ رغبتی باشد
اگر بود به نمک احتیاج حلوا را
۴
ز خاک درگهت ابرام دور میدارم
که آب درنفزاید ز سیل دریا را
۵
به وصف حسنت اگر دم نمیزنم شاید
که نیست حاجت مشاطه روی زیبا را
۶
جفا و ناز به یکبارگی مکن امروز
ذخیره کن قدری زین متاع فردا را
۷
ز لعل خود شکری، من گشاده میگویم،
بده وگرنه میان بستهایم یغما را
۸
مرا ز لعل تو یک بوسه آرزو کردن
سزد که عرصه فراخ است مر تمنا را
۹
ز جام عشق تو مستم چنان که بر رویت
به وقت بوسه فراموش میکنم جا را
۱۰
به وصل خویشم دی وعده کردهای وامروز
چنین غزل ز رهی بس بود تقاضا را
۱۱
ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی
(شب فراق نخواهد دواج دیبا را)
تصاویر و صوت


نظرات