سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۴۱۸

۱

من از خدای جهان عمر می‌خواهم چندان

که غنچه متبسم شود گل خندان

۲

هلال وارش اگر چه جمال کامل نیست

ولی چو مه شودش ملک حسن صد چندان

۳

همی خواهم چو جهانیش آرزومندند

که ایزدش برساند بآرزومندان

۴

بدو چگونه تواند رسید عاشق را

بجد اهل طلب یا بصبر خرسندان

۵

ببذل زر نرسد کس بلعل دوست چنانک

بریسمان نشود منتظم در دندان

۶

ایا بدولت آزادی از جهان گشته

غلام بنده درگاه تو خداوندان

۷

نپرورد چو تو شیرین و گر درآمیزد

بشهد مادر ایام شیر فرزندان

۸

غمت چگونه نگیرد حصار و قلعه دل

که خصم دست گشاده است و شهر دربندان

۹

چو دوست سخت دل افتاد سیف فرغانی

برو چو مطرقه می زن سری برین سندان

تصاویر و صوت

نظرات