
سیف فرغانی
شمارهٔ ۴۲۰
۱
ای گلستان شکفته بنسیم وباران
همچو غنچه چه کنی روی نهان از یاران
۲
عاشقان گر بخزان از تو بهاری خواهند
بدو رخسار ودو چشم از تو گل از ما باران
۳
طالب سایه تو جمله خورشید رخان
عاشق صورت تو زمره معنی داران
۴
ای چو جان داروی تو خسته دلان را مرهم
من ز درد تو خوشم چون زشفا بیماران
۵
همه در عهد تو در ماتم حسن خویشند
سرخ رویان کلهدارو سیه دستاران
۶
بهر آن زلف که بر پای دلم زنجیرست
نه منم شیفته سر بلکه چو من بسیاران
۷
آدمی چون رهد از عشق که مر انسان را
دیو آن وسوسه گشتند پری رخساران
۸
حزن بر عاشق تو بسته در خواب ولیک
آستان تو شده بالش شب بیداران
۹
سیف فرغانی قول تو ترانه است وغزل
بعد ازین دست بدار از عمل بی کاران
نظرات