
سیف فرغانی
شمارهٔ ۴۲۲
۱
ای کوی تو ز رویت بازار گل فروشان
ما بلبلان مستیم از بهر گل خروشان
۲
بازار حسن داری دکان درو ملاحت
وآن دو عقیق شیرین در وی شکرفروشان
۳
خون جگر نظر کن سودا پزان خود را
با گوشت پاره دل در دیگ سینه جوشان
۴
خواهی که گرد کویت دیوانه سر نگردم
چون رو بمن نمودی دیگر ز من مپوشان
۵
هرشب ز بار عشقت در گوشهای خلوت
گردون فغان برآرد از ناله خموشان
۶
با محنتی که دارند از آشنایی تو
بیگانگان شنودند آواز گفت و گوشان
۷
از جام وصلت ای جان هرگز بود که ما را
مجلس بهم برآید ز افغان باده نوشان
۸
چون سیف بر در تو بی کار مزد یابد
محروم نبود آن کو در کار بود کوشان
۹
تا کی کند چو گاوان در ما زبان درازی
کوته نظر که دارد طبع درازگوشان
تصاویر و صوت

نظرات