
سیف فرغانی
شمارهٔ ۴۲۹
۱
طریق عشق جانان چیست در دریای خون رفتن
مدان آسان که دشوارست ره بی رهنمون رفتن
۲
گرت همت بدون او فرو آمد برو منشین
که راه عشق نتوانی بهمتهای دون رفتن
۳
نیایی در ره مردان مگر کز خود برون آیی
وگر همت شود مرکب توان از خود برون رفتن
۴
اگر اندیشه هر کس برون آری ز دل زآن پس
همه کس را چو اندیشه توانی در درون رفتن
۵
براه آنگه رود مرکب که گیرند از وی اشکالش
زخود اشکال برگیری نیامد زین حرون رفتن
۶
اگر چون خاک ره خود را بزیر پای سیر آری
توانی بر هوا آنگه چو چرخ آبگون رفتن
۷
زبهر بار عشق اوتو خود را گاو گردون کن
که بی این نردبان نتوان برین گردون دون رفتن
۸
نگویم بعد ازین کز خود چو موی از پوست بیرون آ
که این دشوار و آسانست اندر رگ چو خون رفتن
۹
ور این حالت میسر شد بیاسا سیف فرغانی
که رنج مرکب و مردست از منزل فزون رفتن
نظرات