سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۴۳۴

۱

در شهر بحسن تو رویی نتوان دیدن

از دل نشود پنهان روی تو بپوشیدن

۲

من در عجبم از تو زیرا که ندیدستم

از ماه سخن گفتن وز سرو خرامیدن

۳

هنگام بهار ای جان در باغ چه خوش باشد

بر یاد تو می خوردن بر بوی تو گل چیدن

۴

با پسته خندانت گر توبه کند شاید

هم قند ز شیرینی هم پسته ز خندیدن

۵

در ملکش اگر بودی مانند تو شیرینی

فرهاد شدی خسرو در سنگ تراشیدن

۶

در مذهب عشاقت آنراست مسلمانی

کورا نبود دینی جز دوست پرستیدن

۷

کردیم بسی کوشش تا دوست بدست آید

چون بخت مدد نکند چه سود ز کوشیدن

۸

تا دیده خود بینت با غیر نظر دارد

گر چشم ز جان سازی او را نتوان دیدن

۹

از تیغ جفای او اندیشه مکن ای سیف

تأثیر ظفر نبود از معرکه ترسیدن

تصاویر و صوت

نظرات