
سیف فرغانی
شمارهٔ ۴۵۳
۱
ای جمال تو رشک حورالعین
روح را کوی تست خلد برین
۲
تا پدید آمد آفتاب رخت
شرمسارست آسمان ز زمین
۳
گرچه زلف تو داده یاری کفر
روی خوب تو کرده پشتی دین
۴
وصل ما خود کی اتفاق افتد
تو توانگر بحسن و من مسکین
۵
دور خوبی چو روزگار گلست
تکیه بر نیکویی مکن چندین
۶
در فراقت همی کنم بسخن
این دل بی قرار را تسکین
۷
همچو خسرو که کرد روزی چند
بشکر دفع غصه شیرین
۸
گر بگریم من از فراقت زار
ور بنالم من از جفات حزین
۹
دل تهی می کنم ز غصه تو
هست اشکم بهانه یی رنگین
۱۰
عاشق تو بخلق دل ندهد
میل نکند ملک بعجل سمین
۱۱
چند گویی که هست جان و دلم
از جفای رقیب او غمگین
۱۲
سر جور شکر فروشت نیست
ای مگس خیز و با شکر منشین
۱۳
عشق در جان سیف فرغانیست
چون در اجزای خاک ماء معین
تصاویر و صوت

نظرات