سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۴۵۷

۱

مرا کرد بیچاره در کار او

حدیثی ز لعل شکربار او

۲

بکونین می ننگرم زآنکه کرد

مرا عشق او فارغ از کار او

۳

بسوزد نقاب شب وروی روز

بیک پرتو از شمع رخسار او

۴

بجان تا شکر می فروشد لبش

پر از نقد جانست بازار او

۵

گل ار از لب او برد چاشنی

رطب بردهدبعد از آن خار او

۶

نه در عشق خسرو بود مثل من

نه در حسن شیرین بود یار او

۷

برو نرخ وصلش ز درویش پرس

که نبود توانگر خریداراو

۸

چو ترسا چلیپا ز زلفش کند

میان بند روحست زنار او

۹

درین محنت آبادبی عافیت

ز صحت بود رنج بیمار او

۱۰

بدیوار او بر بسی سر زدیم

زما نقش نگرفت دیوار او

۱۱

کمین چاکرش سیف فرغانیست

یکی عندلیبی ز گلزار او

۱۲

از آن بی نشانی که مقصود تست

نشانی بیابی در اشعار او

تصاویر و صوت

نظرات