سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۴۶۱

۱

عاشقم بر تو و بر صورت جان پرور تو

من ازین معنی کردم دل و جان در سر تو

۲

همچو بازان نخورم گوشت ز دست شاهان

استخوان می طلبم همچو سگان از در تو

۳

ای علم کرده ز خورشید سپاه حسنت

مه استاره حشم یک نفر از لشکر تو

۴

دل اشکسته که چون پسته گشادست دهان

قوت جان می طلبد از لب چون شکر تو

۵

تا بمعنی نظرم بر خط و رویت افتاد

عاشقم بر قلم قدرت صورت گر تو

۶

گردنم کز پی پای تو کشد بار سری

طوق دارد ببقای ابد از خنجر تو

۷

پرده بردار که از پشت زمین هر ذره

آفتابی شود از روی ضیاگستر تو

۸

بر ز آغوش و بر تو بخورم گر یکشب

بخت بیدار بخواباندم اندر بر تو

۹

ترک خرگاه جهانی و برآرد شب و روز

مه و خورشید سر از خیمه چون چادر تو

۱۰

حسن کو جلوه خود میکند اندر مه و خور

هر نفس صورت او جان خوهد از پیکر تو

۱۱

گر بدانم که دلت را بسماعست نشاط

از رگ جان کنم ابریشم خنیاگر تو

۱۲

سیف فرغانی پندار که شعر تو زرست

گر ببازار رود هیچ نیارد زر تو

تصاویر و صوت

دیوان سیف الدین محمد فرغانی  به اهتمام و تصحیح ذبیح‌الله صفا - ج ۲ (غزلها) - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۱۰۶
دیوان سیف الدین محمد فرغانی با تصحیح و مقدمهٔ دکتر ذبیح‌الله صفا - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۳۸۹

نظرات