سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۴۹۶

۱

تو می روی و مرا نقش تست در دیده

بیا که سیر نمی گردد از نظر دیده

۲

از آن چراغ که در مجلس تو برمی شد

بجای سرمه کشیدیم دوده در دیده

۳

از آن ز دیده مردم چو روح پنهانی

که اهل دیدن روی تو نیست هر دیده

۴

اگر بیایی بر چشم ما نه آن قدمی

که بار منت او می کشیم بر دیده

۵

درون خانه چنان جای پاک نیست که تو

قدم برو نهی ای نازنین مگر دیده

۶

مهی که شب همه بر روزن تو دارد چشم

چو آفتاب ترا از شکاف در دیده

۷

هزار بار اگر بنگرم ز باریکی

نمی شود ز میان تو جز کمر دیده

۸

مدام بر در تو عاشقان خشک لبند

که جز بخون جگرشان نگشت تر دیده

۹

مقیم کوی تو روشن دلان بیدارند

ترا بنور جمال تو هر سحر دیده

۱۰

دهان پسته مثال تو کس ندیده بچشم

وگرچه گشته چو بادام سربسر دیده

۱۱

ز گفته لاف مزن هیچ سیف فرغانی

که نزد رهرو عشقست معتبر دیده

تصاویر و صوت

نظرات