سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۵۳۳

۱

دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری

که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

۲

آمدن نزد تو بختم ننماید یاری

رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

۳

ترک رویی تو وبی هندوی خال سیهت

زنگی چشم من از گریه شود کافوری

۴

ذره از پرتو خورشید رخ روشن تو

در شب تیره چو استاره نماید نوری

۵

تو ازین دستم اگر گوش بمالی چو رباب

من درین پرده بسی ناله کنم طنبوری

۶

اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل

تو که این حال نبودست ترا معذوری

۷

گر بنزدیک تو سهلست مرا طاقت نیست

اگرم یک نفس از روی تو باشد دوری

۸

بنده بیمار فراقست و نه قانون ویست

که بوصل تو شفا خواهد ازین رنجوری

۹

رنج عشقت نکشم بر طمع راحت نفس

پادشازاده ملکم نکنم مزدوری

۱۰

گر بشفتالوی سیب زنخش یابم دست

هیچ شک نیست که به یابم ازین رنجوری

تصاویر و صوت

نظرات