سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۵۳۴

۱

دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری

که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

۲

آمدن پیش تو بختم ننماید یاری

رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

۳

اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل

تو که این حال نبودست ترا معذوری

۴

پیش عشاق تو بهتر زغنا درویشی

نزد بیمار تو خوشتر زشفا رنجوری

۵

گر بنزدیک تو سهلست مرا طاقت نیست

اگرم یک نفس از روی تو باشد دوری

۶

گر بدست اجل از پای درآید تن من

از می عشق بود در سر من مخموری

۷

ما جهان را بتو بینیم که در خانه چشم

دیده مانند چراغست وتو در وی نوری

۸

پرده از روی برانداز دمی تا آفاق

بتو آراسته گردد چو بهشت از حوری

۹

سیف فرغانی در کار جزا چشم مدار

پادشازاده ملکی چکنی مزدوری

تصاویر و صوت

نظرات