
سیف فرغانی
شمارهٔ ۵۳۷
۱
بهار آمد و گویی که باد نوروزی
فشانده مشک بر اطراف باغ پیروزی
۲
کنار جوی چو شد سبز در میان چمن
بیا بگو که چه خواهم من از تو نوروزی
۳
ز وصل شاهد گل گشت ناله بلبل
چو در فراق تو اشعار من بدلسوزی
۴
چه باشد ار تو بدان طلعت جهان افروز
چراغ دولت بیچاره یی برافروزی
۵
بلای عشق تو تا زنده ام نصیب منست
باقتضای اجل منقطع شود روزی
۶
چو هست در حق من اقتضای رای تو بد
مگر که بخت منت می کند بدآموزی
۷
مخواه هیچ به جز عشق سیف فرغانی
که عشق دوست ترا به ز هر چه اندوزی
نظرات