
سیف فرغانی
شمارهٔ ۵۴۴
۱
ای دوست بی تو ما را اندر جهان چه خوشی
بی چون تو دلستانی در تن ز جان چه خوشی
۲
پرسی ز من که بی من با خود چه بود حالت
اندر جوار دشمن بی دوستان چه خوشی
۳
مشتاق چون تویی را از غیر تو چه راحت
جویای قوت جان را از آب و نان چه خوشی
۴
گفتی مرا که چونی در دامگاه دنیا
مرغ آبی فلک را در خاکدان چه خوشی
۵
گویی خوشست حالت با مردم زمانه
با همرهان رهزن در کاروان چه خوشی
۶
از جان خود دلی را بی وصل تو چه نیکی
زآب دهن کسی را اندر دهان چه خوشی
۷
این جان نازنین را از جسم راحتی نه
با همدگر دو ضد را در یک مکان چه خوشی
۸
جویای حضرتت را از سیف نیست بهره
آنرا که زنده باشد از مردگان چه خوشی
۹
دنیا و آخرت را بهر تو ترک کردم
بی تو درین چه راحت جز تو در آن چه خوشی
تصاویر و صوت


نظرات
ساجده