سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۵۷

۱

دلبر ما کهربا بر دست بست

هیچ می دانی چرا بر دست بست

۲

دل بنرخ که ستاند بعد ازین

دل ربا چون کهربا بر دست بست

۳

بندم اندر ششدر غم سخت کرد

مهره یی کآن جان فزا بر دست بست

۴

آن نه مهره دانه دام دلست

کان صنم از بهر ما بر دست بست

۵

مرغ دل را همچو باز نو گرفت

ریسمان آورد و پا بر دست بست

۶

قصه دریا و در شد پایمال

چون گهر کان صفا بر دست بست

۷

حسن روی آرای بر پشت زمین

اینچنین زیور کرا بر دست بست

۸

گوییا هرگز چنین پیرایه یی

شاخ را از گل صبا بر دست بست

۹

هست این مهره بر آن ساعد چنانک

آب جردی از هوا بر دست بست

تصاویر و صوت

نظرات