سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۵۷۲

۱

الا ای شمع دل را روشنایی

که جانم با تو دارد آشنایی

۲

چو دل پیوست با تو گو همی باش

میان جان و تن رسم جدایی

۳

گرفتار تو زآن گشتم که روزی

بتو از خویشتن یابم رهایی

۴

دلم در زلف تو بهر رخ تست

که مطلوبست در شب روشنایی

۵

منم درویش همچون تو توانگر

که سلطان می کند از تو گدایی

۶

مرادی نرگس مست تو می گفت

منم بیمار تو نالان چرایی

۷

بدو گفتم از آن نالم که هرسال

چو گل روزی دو سه مهمان مایی

۸

نه من یک شاعرم در وصف رویت

که تنها می کنم مدحت سرایی

۹

طبیعت عنصری عقلم لبیبی

دلم هست انوری دیده سنایی

۱۰

اگر خاری نیفتد در ره نطق

بیاموزم به بلبل گل ستایی

۱۱

من و تو سخت نیک آموختستیم

ز بلبل مهر و از گل بی وفایی

۱۲

ترا این لطف و حسن ای دلستان هست

چو شعر سیف فرغانی عطایی

۱۳

گشایش از تو خواهد یافت کارم

که هم دلبندی و هم دلگشایی

تصاویر و صوت

دیوان سیف الدین محمد فرغانی  به اهتمام و تصحیح ذبیح‌الله صفا - ج ۲ (غزلها) - سیف الدین محمد فرغانی - تصویر ۵۶

نظرات