سیف فرغانی

سیف فرغانی

شمارهٔ ۷

۱

کی بنگرد برحمت چشم خوش تو ما را

نرگس همی نیارد اندر نظر گیا را

۲

دل می دهد گواهی کورا تو برد خواهی

چشمت بتیر غمزه گو جرح کن گوا را

۳

ای محتشم بخوبی هستم فقیر عشقت

در شرع بر توانگر حقی بود گدا را

۴

گر سایه جمالت بر خاک تیره افتد

چون آفتاب ذره روشن کند هوا را

۵

حسنت بغایت آمد زآن صید کرد دل را

عشقت بقوت آمد از ما ببرد مارا

۶

عشق فراخ گامت در دل نهاد پایی

بر میهمان شادی غم تنگ کرد جا را

۷

بسیار جهد کردم اندر مقام خدمت

تا تحفه ای بسازم درگاه کبریا را

۸

دل از درخت همت افشاند میوه جان

برگی جزین نباشد درویش بی نوا را

۹

درآشنایی تو خویشی بریدم از خود

بیگانه وار منگر زین بیش آشنا را

۱۰

قهرت شکست پایم گشتم مقیم کویت

لطفت گرفت دستم بردم بسر وفا را

۱۱

سیف ار ز حکم یارت شمشیر بر سر آید

تسلیم شو چو مردان گردن بنه قضا را

۱۲

زین صابر ضروری دیگر مجوی دوری

(مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا)

تصاویر و صوت

نظرات