
سیف فرغانی
شمارهٔ ۹۷
۱
ای دریغا کز وصال یار ما را رنگ نیست
دل ز دستم رفته و دلدارم اندر چنگ نیست
۲
چون بمهر دوست ورزیدن مرا نیکوست نام
گر بطعن دشمنان بدنام باشم ننگ نیست
۳
بی تو عالم بر دلم ای جان چو چشم سوزنست
چشم سوزن بر دلم چون با تو باشم تنگ نیست
۴
کس بتو مانند و نسبت نیست با تو خلق را
زنگ همچون آینه آیینه همچون زنگ نیست
۵
گر میانت در زرو یاقوت گیرم چون کمر
خدمتی نبود که آن جز خاک و این جز سنگ نیست
۶
سعدی اریک چند در میدان تو اسبی براند
مرکب ما پشت ریش و باره ما لنگ نیست
۷
در سخن نیکست هرکس را و بر بالای چنگ
این بریشمها که می بینی بیک آهنگ نیست
۸
سازها دارند مردم مختلف بهر طرب
لیک از آنها در خوش آوازی یکی چون چنگ نیست
۹
سیف فرغانی نکو گوید سخن منکر مشو
چون توان گفتن شکر را طعم و گل را رنگ نیست
۱۰
کار خواهی کرد عاشق شو که به زین نیست کار
شعر خواهی گفت ازین سان گو که به زین لنک نیست
تصاویر و صوت


نظرات
مهدی مح