
شیخ محمود شبستری
بخش ۲۷ - جواب
۱
مکن بر نعمت حق ناسپاسی
که تو حق را به نور حق شناسی
۲
جز او معروف و عارف نیست دریاب
ولیکن خاک مییابد ز خور تاب
۳
عجب نبود که ذره دارد امید
هوای تاب مهر و نور خورشید
۴
به یاد آور مقام و حال فطرت
کز آنجا باز دانی اصل فکرت
۵
«الست بربکم» ایزد که را گفت
که بود آخر که آن ساعت «بلی» گفت
۶
در آن روزی که گِلها میسرشتند
به دل در قصهٔ ایمان نوشتند
۷
اگر آن نامه را یک ره بخوانی
هر آن چیزی که میخواهی بدانی
۸
تو بستی عَقد عهد بندگی دوش
ولی کردی به نادانی فراموش
۹
کلام حق بدان گشته است مُنزَل
که یادت آورَد از عهد اول
۱۰
اگر تو دیدهای حق را به آغاز
در اینجا هم توانی دیدنش باز
۱۱
صفاتش را ببین امروز اینجا
که تا ذاتش توانی دید فردا
۱۲
وگرنه رنج خود ضایع مگردان
برو بنیوش «لا تهدی» ز قرآن
تصاویر و صوت


نظرات
اصغری منیر
Hamishe bidar
Hamishe bidar
دکتر امین لو
پاسخ سؤالی را که سایل پرسیده بود که چه سودا بر سر این مشت خاک است را می دهد و می فرماید که آن سودا عبارت از «تاب خور میباشد ومراد از تاب خورشید، عشق به معرفت خداوند است. 417 عجب نبود که ذره دارد امید هوای تاب مهر و نور خورشید این بیت اشار به آیۀ کریمه است که می فرماید«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی». درمصرع اول کلمه ذره اشاره به اعیان ثابته است که در علم حقند. همان گونه که ذره بدون تابش نــور خــورشید ظهور ندارد، اعیان ثابتۀ موجودات نیز بدون نور تجلی خورشید ذات الهی نمی توانند از علم به عین بیایند. شیخ در این بیت می فرماید: جای تعجب نیست که ذرۀ ناچیز امید و هوای طلب آن داشته باشد که تاب مهر یعنی محبت الهی بر او بیفتد و به سبب آن محبت و نور خورشید، ذات و صفات الهی بر او تابنده شود تا او را از ظلمت عدم به صحرای وجود آورد و هر استعدادی که در کمون او بود به منصّۀ ظهور برسد و از قوه به فعل درآید. 418 به یاد آور مقام حال فطرت کز آن جا باز دانی اصل فکرت در بیت 416 توضیح داده شد که هر یک از اعیان ثابته دارای استعدادی هستند و فطرت هر یک از اعیان ثابته نیز معرفتِ همان اسمی از اسماء الهیه است که مظهر آن می باشند. انسان با توجه به اینکه مظهر جامع اسم الله می باشد بنابر این فطرت انسان معرفت تمام اسماء الهیه است. "وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ کُلَّهَا" حال شیخ می فرماید: ای انسان! آن مقامِ فطرت خود را به یاد آور و بدان که فطرت تو معرفت جمیع اسماء الهیه است و به یاد آور که در آن زمان که هنوز از لباس وجود عاری بودی تقاضای آن را داشتی که وقتی از نیستی به هستی بیایی دانش و معرفت مبدأ از تو به ظهور آید و عارف بالله شوی و اگر این عهد و پیمان را به یاد آوری اصل فکرت خود را باز خواهی دانست. 419 الست بربّکم ایزد کرا گفت که بود آخر که آن ساعت بلی گفت؟ شیخ در این بیت با اشاره به آیۀ کریمه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی» با لحن استفهامی بیان می کند: در مقام فطرت، خدا به چه کسی گفت «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » و چه کسی به او گفت «بلی» مگر این طور نیست که ذُریّات بنی آدم در آن لحظه مخاطب پروردگار بودند و مگر این طور نیست که خداوند در آن روز از ذریات بنی آدم اقرار گرفت. اگر معرفت حق ایشان را ذاتی نبود چگونه اقرار به ربوبیت حق نمودند. پس سودای عشق و طلب برای انسان از همان روز است و در فطرت او می باشد. 420 در آن روزی که گِل ها می سرشتند به دل در، قصۀ ایمان نوشتند این بیت اشاره به این حدیث قدسی است «خَمَّرتُ طینة آدم بِیَدیّ أربعین صَباحاً» و می فرماید که در آن روزِ فطرت که طینت و حقیقت انسانی را می سرشتند در دل او قصۀ ایمان نوشتند. 421 اگر آن نامه را یک ره بخوانی هر آن چیزی که می خواهی بدانی آن نامه اشاره به روزی است که خداوند از موجودات تعهد و اقرار گرفت هر موجود متناسب استعداد ذاتی که در عین ثابته اش، داشت عهدی را به خدا سپرد. انسان با توجه به اینکه جامعِ جمیع صفات و اسماء الهی بود، مقرّ عشق و معرفت را متعهد شد. حال شیخ می فرماید: اگر آن نامه را بخوانی هر چیزی را که می خواهی بدانی، خواهی دانست. یعنی به اصل موضوع پی خواهی برد و به تعهداتی که کرده ای، واقف خواهی شد. 422 تو بستی عهد عقد بندگی دوش ولی کرد به نادانی فراموش در بیت 420 اشاره به روزی شده است که تعین اعیان ثابته و استعدادات می باشد. چون در آن حالت تجلی ذاتی بدون اسماء است و هنوز ملبس به اسماء و صفات نگشته و از شائبۀ کثرات مُبرّاست ولی وقتی از مرتبه احدیت به مرتبه واحدیت تنزل نمود و اسماء و صفات متعین گشت، در این حالت پوشیده به حجاب اسماء و صفات گشت. لذا از این حالت به شب تعبیر نموده و در مصرع اول می فرماید: که دوش یعنی در مرتبه واحدیت با خدا عقد بندگی بستی و خدا در آن روز به تو گفت «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و تو هم گفتی «بلی» ولی حالا آن عهد و پیمان خود را از روی جهل و نادانی فراموش نموده ای. 423 کلام حق بدان گشتست مُنزَل که تا یادت دهد آن عهد اول بر طبق توضیحاتی که در تشریح ابیات قبلی گفته شد، شناخت و معرفت در انسان فطری است و دربیت قبل گفت: انسان از روی نادانی این معرفت خود را فراموش کرده است و باید کسی باشد که این معرفت را دوباره به انسان یادآوری نماید. یعنی چیزهایی را که می دانسته دوباره به او یادآوری نماید. بدین سبب شیخ در این بیت می فرماید: فلسفه نزول کلام حق این است که معرفتی را که انسان فراموش کرده است، به یادش آوَرَد. به اکثر آیات قرآنی اگر دقت کنید ملاحظه خواهید کرد که لحن و آهنگ تذکر و یادآوری دارد نه لحن و آهنگ آموزش اولیه، بنابر این قرآن نازل گشت تا به انسان آن چیزی را که در عهد اول با خدا بسته بود و آن عهد نیز عبارت از معرفت الله است، یادآوری نماید. 424 اگر تو دیده ای حق را به آغاز در اینجا هم توانی دیدنش باز در توضیح بیت 416 بیان گردید، هر یک از اعیان ثابته دارای استعداد و قابلیتی هستند که با تجلی وجودی حق از علم به عین می آیند و مثال هم آورده شد که عین ثابتۀ مؤمن، ایمان و عین ثابتۀ کافر، تقاضای کفر می نماید. این استعداد در انسان ها دارای طیف وسیعی است به نحوی که یکی در مراتب کمال به مقامی می رسد که مصداق «لِی مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِی فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ» می گردد و یکی دیگر در مقام اسفل است که مصداق «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» می گردد و توضیح داده شد که این استعدادها در فطرت انسان هاست. بنابراین، آن که در فطرتش استعدادِ دانش و معرفت خاص باشد یعنی جمیع اسماء و صفات الهی در او متعین باشد عرفان او به ذات احدیت کامل خواهد بود. به همین جهت شیخ فرموده که «اگر تو دیده ای حق را به آغاز» یعنی در مرتبۀ فطرت اگر قابلیت مشاهدۀ جمال حق را داشته ای و حق را دیده ای در اینجا نیز خدا را می توان ببینی. لازم به یادآوری است که در مبدأ فطرت، همه به ربوبیت حق اقرار داشته اند، دیدن حق مخصوص انبیاء و اولیاء و عرفا بوده البته رؤیت اینان دارای مراتب و تفاوت هایی است. 425 صفاتش را ببین امروز اینجا که تا ذاتش توانی دید فردا شیخ می فرماید: صفات حق را امروز در آیات آفاق و انفس مشاهده نما و ببین که اسماء وصفات الهی چگونه در صور مظاهر عالم ظهور نموده اند. اگر امروز موفق به دیدن شدی، فردا یعنی بعد از تَجرُّد از علایق بدنی ذات حق را خواهی دید و اگر امروز بینا به صفات الهی نباشی فردا نیز نخواهی دید. آیۀ قرآنی نیز بیانگر همین موضوع است «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» البته این مطلب شیخ مربوط به عموم است و الا خواص یعنی کاملان و اولیاء هم در این دنیا و هم در آخرت خدا را مشاهده می نمایند، چنانکه مولی امیر المؤمنین فرموده اند «لَو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازدَدتُ یَقینا» 426 و گرنه رنج خود ضایع مگردان برو بنیوش لا تهدی ز قرآن این بیت اشاره به این آیه کریمه است «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» یعنی برای تحصیل کمالات قابلیت فطری لازم است و این قابلیت فطری را هدایت الهی می گویند. بدون هدایت الهی سعی و کوشش فایده ندارد. شیخ می فرماید: اگر این قابلیت را نداری رنج خود را ضایع مکن و برو از قرآن آیه لا تهدی را بشنو.