
شیخ محمود شبستری
بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات
اگر خواهی که بینی چشمهٔ خوُر
تو را حاجت فتد با جرمِ دیگر
چو چشمِ سر ندارد طاقتِ تاب
توانْ خورشیدِ تابان دید در آب
از او چون روشنی کمتر نماید
در ادراکِ تو حالی میفزاید
عدم آیینهٔ هستی است مطلق
کز او پیداست عکسِ تابشِ حق
عدم چون گشت هستی را مقابل
در او عکسی شد اندر حال حاصل
شد آن وحدت از این کثرت پدیدار
یکی را چون شمردی گشت بسیار
عدد گرچه یکی دارد بَدایت
ولیکن نبودش هرگز نهایت
عدم در ذاتِ خود چون بود صافی
از او با ظاهر آمد گنجِ مخفی
حدیثِ «کُنتُ کَنزا» را فرو خوان
که تا پیدا ببینی سرِّ پنهان
عدم آیینه، عالم عکس و انسان
چو چشمِ عکس در وی شخصِ پنهان
تو چشمِ عکسی و او نورِ دیده است
به دیده، دیدهای را دیده دیدهاست
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزهتر نبود بیانی
چو نیکو بنگری در اصلِ این کار
هم او بیننده، هم دیده است و دیدار
حدیثِ قدسی این معنی بیان کرد
و بی یَسمع و بی یَبصَر عیان کرد
جهان را سر به سر آیینهای دان
به هر یک ذره در صد مِهرِ تابان
اگر یک قطره را دل بر شکافی
برون آید از آن صد بحرِ صافی
به هر جزوی ز خاک ار بنگری راست
هزاران آدم اندر وی هویداست
به اعضا پشهای همچُند فیل است
در اسما قطرهای مانندِ نیل است
دلِ هر حبّهای صد خرمن آمد
جهانی در دلِ یک ارزن آمد
به پرِّ پشهای در جای جانی
درونِ نقطهٔ چشم آسمانی
بدان خُردی که آمد حبهٔ دل
خداوندِ دو عالم راست منزل
در او در جمع گشته هر دو عالم
گهی ابلیس گردد گاه آدم
ببین عالم بهم درهم سرشته
مَلِک در دیو و شیطان در فرشته
همه با هم به هم چون دانه و بَر
ز کافر مؤمن و مؤمن ز کافر
به هم جمع آمده در نقطهٔ حال
همه دورِ زمان روز و مه و سال
ازل عینِ ابد افتاد با هم
نزولِ عیسیِ و ایجادِ آدم
ز هر یک نقطه زین دوُرِ مسلسل
هزاران شکل میگردد مُشَکَّل
ز هر یک نقطه دوُری گشته دایر
هم او مرکز هم او در دوُرِ سایر
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای
همه سرگشته و یک جزو از ایشان
برون ننهاده پای از حدِّ امکان
تعَیُّن هر یکی را کرده محبوس
به جزویّت ز کلّی گشته مأیوس
تو گویی دائما در سیر و حبسند
که پیوسته میانِ خَلع و لَبسَند
همه در جنبش و دائم در آرام
نه آغازِ یکی پیدا نه انجام
همه از ذاتِ خود پیوسته آگاه
وز آنجا راه برده تا به درگاه
به زیرِ پردهٔ هر ذره پنهان
جمالِ جانفزایِ روی جانان
تصاویر و صوت



نظرات
arash nasr
محمد حسین همایون
امین کیخا
امین کیخا
روفیا
روفیا
روفیا
روفیا
امیر نمازی
Hamishe bidar
روفیا
پاسخ دوستی را که درباره این ابیات پرسیده ام بدهم ولی جگر نکردم .ابیات بسیار دشواری است . عدم آیینه عالم عکس و انسانچو چشم عکس در وی شخص پنهانتو چشم عکسی و او نور دیده استبه دیده دیده را هرگز که دیده استجهان انسان شد و انسان جهانیاز این پاکیزهتر نبود بیانیاستادم فرمودند انسان کنایه از مردمک چشم است .به دهخدا مراجعه کردم .دیدم معنای مردم برایش آورده است ولی مردمک نه !بعد یادم افتاد که معادل انگلیسی مردمک pupil است که باید با واژه people خویشاوند باشد .نام مردمک احتمالا از آن جهت مردمک است که ما میتوانیم در مردمک خود در آیینه تصویر کوچکی از خود ببینیم .تصویری از آدمیت خودمان .جهان انسان شد و انسان جهانی احتمالا یعنی همه جهان در مردمک آدمی میگنجد و مردمک استعاره از آدمیست که با همه کوچکی ظرفیت مشاهده و ادراک همه جهان را دارد .
مجتبی خراسانی
مجتبی خراسانی
مجتبی خراسانی
روفیا
روفیا
ایزدجو
روفیا
مسلم
ایزدجو
ایزدجو
مسلم
روفیا
روفیا
Hamishe bidar
روفیا
پاسخ این پرسش آن باشد که فرمودید، که قوانین universal قابل تغییر نیستند، «یک بار گفتم الهی دوستی بر من تاخت که از شما دیگر انتظار مذهبی بازی نداشتم» !!اگر می گفتم universal یحتمل بر من نمی خروشید. Universal همان الهی است! احتمالا شیخ محمود دارد درباره جایگاه و قدر و منزلت هر ذره در نظام هستی می گوید، مانند اینکه می گویند شکار بی رویه گونه جانوری خاصی کل چرخه حیات را دچار عدم توازن و تعادل خواهد کرد.
نادر..
پاسخ داده و می تواند مثالی از یک قانون کلی تر محسوب شود ..همچون پرسشی که پیشتر در یکی از حاشیه ها مطرح کردم و دوستان لطف نموده، بنا به دیدگاه خود
پاسخهایی ارسال نمودند (بسیاری از انسانها در سالهای آغازین زندگی - مثلا در دو سالگی- بدون هیچگونه دخالتی از جانب خود، از این دنیا حذف می شوند.. برای خود آنها چه حسنی داشته؟! و ...)
ایزدجو
پریشان روزگار
پریشان روزگار
نادر..
روفیا
روفیا
محمد
امید
پریسا
راهین rahin.raha۱۴@gmail.com
سالی صالحی
Kimiya
روح اله سلیمی
دکتر امین لو