شیخ محمود شبستری

شیخ محمود شبستری

بخش ۲۰ - و ۴۱ مفقود است)

۱

چو تسبیح از خواهر این اسرار بشنود

بزد یک نعره و بر دار شد زود

۲

چو ببریدند یکسر جمله اعضاش

جدا کردند از کل جمله اجزاش

۳

چو در باطن تجلی نور حق دید

فدا کرد او سر و زین سر نگردید

۴

اناالحق می‌زد و می‌گفت ای دوست

چو می‌دانم که می‌دانیم نیکوست

۵

ببینم کین تن خاکی به ناسوت

فدا گردد به جان از بهر لاهوت

۶

اگر این را به پیشت هست مقدار

بیامرزش که با من کرد این کار

۷

مناجاتش در آن سروقت این بود

چو صادق بود در دعوی چنین بود

۸

تو را نیز ار بود این استطاعت

که باطن را کنی روشن به طاعت

۹

درون گر پاک داری چون برونت

ز نور حق شود روشن درونت

۱۰

بنی آدم شوی آنکه مکرم

ز نور حق رسد فیضت دمادم

۱۱

ز فیض حق درونت جوش گیرد

به زورت عشق در آغوش گیرد

۱۲

بدانی خویش را آن دم ز معشوق

بر آری نعرهٔ مستی به عیوق

۱۳

همی گویی انالحق همچو حلاج

ستانی از ملایک در شرف باج

۱۴

بنی آدم گروهی بس شریفند

لطیفند و شریفند و ظریفند

۱۵

بنی آدم نباشد هر خسیسی

نباشد چون فرشته هر بلیسی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
dj
۱۳۹۲/۰۷/۱۹ - ۱۳:۴۸:۲۶
با سلام.بیت اول رو بررسی کنین فکر کنم به این شکله: چو شیخ از خواهر این اسرار بشنود.در ضمن صفحات گم شده این کتاب اینها هستند: 6-7-8-9-24-25-40-41-68-69 با تشکر..