
شاهدی
شمارهٔ ۱۰۸
۱
ما را درون پرآتش و غافل نگار از آن
لعلش شراب کوثر و ما را خمار از آن
۲
گفتم به طول عمر شود کارم از تو راست
جانم رسید برلب و بگذشت کار از آن
۳
روزی به عمر نسبت قد تو کرده ام
عمر دراز رفت و من شرمسار از آن
۴
پیکانها که در دلم از ناوک تو بود
بردم به زیر خاک بسی یادگار از آن
۵
عشقت چو در درون دل و جان قرار یافت
زین رفت عقل و دانش و صبر و قرار از آن
۶
دوران چرخ چون نبود بر مراد خود
ای شاهدی مکن گله روزگار از آن
تصاویر و صوت

نظرات