شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

ای جان فدای جمله به شمشیر جنگ تو

کس در جهان ندید سواری به تنگ تو

۲

تا زد کمان ابروی تو تیر غمزه را

این بس ولی که گشت نشان خدنگ تو

۳

گر همچوعود سوزم و چون نی فغان کنم

نبود خلاص رشته جان را ز چنگ تو

۴

فارغ شدی دماغ ز بوی گل و بوی گل وسمن

گر یار هر یکی نشدی آب و رنگ تو

۵

چون شیشه ایست این دل پر خون شاهدی

او را کجاست تاب دل همچو سنگ تو

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 93

نظرات

user_image
سیاوش
۱۴۰۲/۰۴/۰۳ - ۰۸:۳۰:۰۵
سلام در بیت چهارم "و بوی گل" تکرار شده...لطفا تصحیح بفرمایید