
شاهدی
شمارهٔ ۱۱۶
۱
اگر از دهان تو زد لاف پسته
نرنجی که آید به خدمت شکسته
۲
و گر دم زد از جعد زلفت بنفشه
بیارند پیش تواش دست بسته
۳
به رقص ایم از شادمانی در آن دم
که بینم خدنگ تو در دل نشسته
۴
هر آن تیر کآمد ز شست تو بر دل
درون دلم سرو نازیست رسته
۵
به زیر قد همچو نخل است بس دل
ز شوق رطب زان لب تو نشسته
۶
چو زلف تو دارد سر قید دلها
نیابی دلی را از آن قید رسته
۷
مکن شاهدی دعوی شعر دیگر
که نظمت چو بیتیست اشکسته بسته
تصاویر و صوت

نظرات