
شاهدی
شمارهٔ ۱۸
۱
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
۲
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
۳
جز حسن تو را چو هست آنی
جان و دل ما به قصد آن رفت
۴
ابری شد و درد و غم ببارید
آهم که ز دل بر آسمان رفت
۵
لعلش طلبید و جان به بوسی
جان گشت روانه و روان رفت
۶
چون شاهدی آن لب و دهان دید
جانش به فدای این و آن رفت
تصاویر و صوت

نظرات