
شاهدی
شمارهٔ ۲۱
۱
چو عقد سنبل تو عقده بر جبین انداخت
چه عقده ها که از او در دل حزین انداخت
۲
شد از محبت تو خاک سجده گاه ملک
چو سرو قامت تو سایه بر زمین انداخت
۳
رخ تو گاه بگویند ماه و گه خورشید
مرا به مهر رخت شوق آن و این انداخت
۴
ببرد دانش و هوش و خرد ز من زلفت
کنون کرشمه چشمت نظر برین انداخت
۵
گرفت دل ز هوا و نشاند در جگرم
کمان ابروی تو هر چه از کمین انداخت
۶
مکن ملامت احوال شاهدی ای شیخ
فراق یار و غم رویش اندرین انداخت
تصاویر و صوت

نظرات