شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۲۷

۱

امروز ز نو دلبر ما خوی دگر داشت

ما واله و او روی و نظر سوی دگر داشت

۲

گفتم که کنم نسبت آن زلف به عنبر

آورد صبا نکهت آن بوی دگر داشت

۳

خلق نگران رخ او کشته ز هر سو

وان سرو به هر سو نگری روی دگر داشت

۴

دل زان نکشیدم به سوی حوری و فردوس

کو میل به سوی دگر و کوی دگر داشت

۵

گر شاهدی خسته شود سوی طبیبان

از دوست طمع شربت داروی دگر داشت

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 25

نظرات