شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۲۸

۱

دلم را جز غمت سودی نماندست

در او جز درد موجودی نماندست

۲

ز آهم در دل دلبر اثر نیست

که دل اخگر شد و دودی نماندست

۳

طبیبا ترک درمان کن کزین درد

بکلی روی بهبودی نماندست

۴

ز امر بود و نابودم مترسان

که فکر بود و نابودی نماندست

۵

ز اسباب تنعم شاهدی را

به جز روی زرندودی نماندست

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 26

نظرات