شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۳۱

۱

از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست

شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست

۲

شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید

آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست

۳

هر ناوکی که بر دلم از غمزه‌ات نشست

از بهر بردن خرد و عقل و دین نشست

۴

درکوی دوست این دل سرگشته صبح و شام

از بهر شام طره و صبح جبین نشست

۵

گفتی که تیغ میکشم و میکشم تو را

بر درگه تو شاهدی از بهر این نشست

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 30

نظرات