
شاهدی
شمارهٔ ۳۵
۱
هر سر که بوی سنبل تو در دماغ داشت
از مشک و از شمامه عنبر فراغ داشت
۲
در تن نماند یک سر مو بی نشان تو
هر جا که دیدمش ز خدنگ تو داغ داشت
۳
هر چند بود لاله جگر خون ز درد عشق
لیکن به یاد لعل تو بر کف نفاغ داشت
۴
دوشینه شمع روشنی خود به باد داد
کز روی یار مجلس رندان چراغ داشت
۵
گر شاهدی به باغ نشد زین عجب مدار
کو با خیال حسن تو بس باغ و راغ داشت
تصاویر و صوت

نظرات