
شاهدی
شمارهٔ ۳۸
۱
زلف و رخ تو چون شب مهتاب نماید
خط بر رخ تو سبزه سیراب نماید
۲
بر روی تو دلها همه شد زار و نگون سار
چون پرتوی قندیل که در آب نماید
۳
گفتم که شبی چشم تو در خواب ببینم
کو بخت که در خواب چنین خواب نماید
۴
دیگر به مساجد نبرد سجده جبینم
ابروی تو گر گوشۀ محراب نماید
۵
گو شاهدی از جمله گدایان در ماست
تا بر همه کس فخر ازاین باب نماید
تصاویر و صوت

نظرات