
شاهدی
شمارهٔ ۴۲
۱
ز زلف تو جان چون شود فارغ آیند
که هر رشتهای بر رشتهای هست پیوند
۲
به تیری ز مژگان نواز این دلم را
از آن چشم سحار این جور تا چند
۳
شکر گر مکرر کند نام خود را
شکر خنده بنما از آن لب به کل قند
۴
گشاد دل از زلف دل بند توست
سپاریم ما هم دل خود به دلبند
۵
مبادا دل از درد داغ تو خالی
کزین درد و داغست پیوسته خرسند
۶
جنون ورز شاهدی گر عاشقی تو
که دیوانگی نیست کار خردمند
تصاویر و صوت

نظرات