شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۴۲

۱

ز زلف تو جان چون شود فارغ آیند

که هر رشته‌ای بر رشته‌ای هست پیوند

۲

به تیری ز مژگان نواز این دلم را

از آن چشم سحار این جور تا چند

۳

شکر گر مکرر کند نام خود را

شکر خنده بنما از آن لب به کل قند

۴

گشاد دل از زلف دل بند توست

سپاریم ما هم دل خود به دلبند

۵

مبادا دل از درد داغ تو خالی

کزین درد و داغ‌ست پیوسته خرسند

۶

جنون ورز شاهدی گر عاشقی تو

که دیوانگی نیست کار خردمند

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 37

نظرات