شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۴۶

۱

چو جان خیال لبش در درون بگرداند

درون پرده دلم را به خون بگرداند

۲

اگر چه عقل به تدبیر میکشد دل را

فسون چشم تواش با فنون بگرداند

۳

خرد که موی شکافد به فن و دانش و هوش

قضای سابق و تقدیر چون بگرداند

۴

طبیب درد سر خود همی دهد هیهات

که با دوار دماغ این جنون بگرداند

۵

چو شاهدی به رخت عشق از فسانه نباخت

چگونه رخ ز غمت با فسون بگرداند

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 41

نظرات